جدول جو
جدول جو

معنی بی جاذبه - جستجوی لغت در جدول جو

بی جاذبه
لا خطورةٌ
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به عربی
بی جاذبه
Unappealing
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بی جاذبه
peu attrayant
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بی جاذبه
onaantrekkelijk
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به هلندی
بی جاذبه
wenig ansprechend
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به آلمانی
بی جاذبه
непривабливий
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بی جاذبه
nieatrakcyjny
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به لهستانی
بی جاذبه
不吸引人的
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به چینی
بی جاذبه
pouco atraente
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بی جاذبه
poco attraente
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بی جاذبه
poco atractivo
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بی جاذبه
بے دل
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به اردو
بی جاذبه
ไม่ดึงดูด
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به تایلندی
بی جاذبه
আকর্ষণহীন
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به بنگالی
بی جاذبه
isiyovutia
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بی جاذبه
çekici olmayan
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بی جاذبه
매력적이지 않은
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به کره ای
بی جاذبه
непривлекательный
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به روسی
بی جاذبه
לא מושך
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به عبری
بی جاذبه
अप्रिय
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به هندی
بی جاذبه
tidak menarik
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بی جاذبه
魅力的でない
تصویری از بی جاذبه
تصویر بی جاذبه
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی جنبه
تصویر بی جنبه
فاقد ظرفیت و خویشتن داری در برابر حوادث
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ)
بدون لباس. برهنه برهنه:
گدایان بی جامه شب کرده روز
معطرکنان جامه بر عودسوز.
سعدی.
بی جامۀ نکو نتوان شد بدعوتی
این رمز را بپردۀ هر در نوشته اند.
نظام قاری (دیوان ص 24) ، بی شرم. بی حیا:
در چین طرۀ تو دل بی حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مألوف یاد باد.
حافظ.
، بی چادر و روی پوش (زن). (یادداشت بخط مؤلف) ، بی عفت:
یکی بدرگ و بی حفاظ است سخت
ندانم که کشته ست چونین درخت.
شمسی (یوسف و زلیخا).
، بی پرهیز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یِ بَ / بِ)
مرکّب از: بی + شایبه، بی شائبه. بی شک و بی ریب. (ناظم الاطباء)، بی آمیزش چیزی وبی آلودگی. (آنندراج)، رجوع به شایبه و شائبه شود
لغت نامه دهخدا
استوار، گیرا آنکه جذبه دارد با ابهت با عرضه: فلان مرد با جذبه ای است مقابل بی جذبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی جامه
تصویر بی جامه
برهنه، بدون لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شائبه
تصویر بی شائبه
نیامیخته ناب بی آمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر جاذبه
تصویر پر جاذبه
گیرا، خوش آوا که گیرایی بیار دارد: زن پرجاذبه صدای گرم و پرجاذبه
فرهنگ لغت هوشیار
پاک، خالص، بااخلاص، اخلاص آمیز، بی ریا
فرهنگ واژه مترادف متضاد